آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

و باز هم سوتی :)

گفت: نتیجه آزمایشات رو گرفتی

گفتم: آره

گفت: چطور بود

گفتم: هیچی فقط ال ای دی م رو خط مرزه

و او مات و مبهوت به من نگاه کرد و گفت: ال ای دی !!!!!!

و سلول های مغز من در حال تلنگر زدن به من

گفتم: وای ببخشید ال دی ال

و او از خنده فشارش افتاد و من از خجالت زمین را چنگ می زدم :)

تولید زبالۀ پلاستیکی لذت بخشه واقعا؟؟؟!!!

حدود یک ماهی است که در اداره آب سرد کن گذاشته اند، همان ها که کنارش هم لیوان یکبار مصرف می گذارند.

همکارم هر یکی دو ساعت می رود یک لیوان آب می خورد و لیوان را در سطل آشغال می اندازد و دوباره دفعه بعد لیوانی دیگر.

دارم فکر میکنم چه جوری بهش بفهمونم که با لیوان خودش آب بخوره و انقدر لیوان یکبار مصرف استفاده نکنه.

هنر همیشه شاهکارش را می زند، حتی در جایی که انتظارش نمی رود

زندگی دیگران (The Lives of Others): فیلم آلمانی، برندۀ جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان، 2006

ویسلر، بازجو و مامور تعصبیِ شنود اشتازی «پلیس امنیت آلمان شرقی» ماموریت می گیرد که فعالیت های نمایشنامه نویسی به نام گئورگ درایمن را زیرنظر بگیرد تا با پیدا کردن مدرک بر علیه او، فعالیتش را محدود کنند.

براین اساس در خانۀ درایمن وسایل شنود می گذارد و زندگی او را شبانه روز کنترل می کند. در طی شنود و دیدن زندگی دیگران رفته رفته هنر زندگی کردن آنها در ذهنش رنگ می گیرد، احساساتی می شود و عاشق نهانی دوست دختر درایمن، کتاب برشت درایمن را از روی میزش می دزد و با هیجان می خواند و هنگامی که درایمن در غم از دست دادن دوستش پیانو می نوازد ویسلر نیز به خلسه می رود و اشک می ریزد.

در نهایت نیز هنگامی که مامورین امنیت ملی برای تفتیش منزل درایمن به آنجا می آیند، جای ماشین تحریر درایمن را عوض می کند. درایمن در نهایت متوجه می شود که چه کسی نجاتش داده و در پی او می گردد ولی زمانی که ویسلر به دلیل عدم موفقیت در شنود، تنزل درجه گرفته و نامه رسانی دون پایه شده است.

بعد از افتادن دیوار برلین درایمن کتابی می نویسد و در صفحۀ ابتدایی، اثر را به ویسلر تقدیم می کند.

زندگی دیگران فیلمی به غایت زیبا، خوش ساخت و مدرن است که می تواند شاهکار سینمای آلمان نام بگیرد. فیلمی با موضوعی به شدت جدی که در نهایت به کشف رگه های عاطفۀ نهفته در انسانها ختم می گردد. فعالیتی که با تعصب ویسلر آغاز می شود و با عاشق شدن نهانی وی دنیای تازه ای را در برابر دیدگانش می گشاید و در نهایت فعالیت عاری از احساسش را با ملاحظات انسانی پیوند می زند.

پ.ن: توصیه اکید به جهت تماشای فیلم

خدارو چه دیدی!! شاید هم فرصتی پیش آمد

من عاشق استانبولم و یکی از برنامه هایم این است که در آینده سه ماه تابستان را در آنجا زندگی کنم. با اینکه تنها یک بار به این شهر سفر کرده ام ولی توی دلم بدجوری جا باز کرده.

گاهی اوقات دلتنگش می شوم، دلم هوای ساحل مرمره را می کند، دلم می خواهد تابستان برای کالسکه سواری به جزایر پرنسس بروم. خیابان زیتون بورنو را برای کباب ترکی های لذیذش دوست دارم و استقلال جیسی را برای فروشگاه های برندش.

پاییز دنیای نارنج است و طعم پرتغال می دهد

وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,

وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم,
شاعری در چشم من میخواند...شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
در شرار آتش دردی نهانی.
نغمه ی من ...

فروغ فرخزاد

 

پادشاه فصل ها هم از راه رسید سلانه سلانه، قدم می زند در کوچه های شهر با چوب جادویی اش.

صبح که قدم میزدم دیدمش که چوبش را بر درختی زد و تمام تنالیته های گرم دنیا مهمان خانۀ درخت شدند. دنیای رنگهای گرم است پاییز .... زرد و نارنجی و قرمز