آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

اولین شبی که شاهزاده ام مرا همراهی کرد

امروز از صبح در تب و تابم که پسرکم رو چه جوری به عروسی ببرم که اذیت نشه آخه فقط چهل و نه روزشه و اولین مراسم عروسی هستش که میره ولی ماشاله پسر صبورم خیلی با مامانش همکاری کرد و کل مهمونی رو ساکت بود و خوب خوابید تا به مامانش سخت نگذره .

پسرکم ایشاله همه ی زندگیت به شادی و خوشی بگذره.

لبخندهای دلربا

اولین خنده فرشته ی نارنینم رو شب دوم تولدش دیدم، که در واقع قهقهه بود و اصلا باورم نمیشد نوزاد دو روزه اینطوری بلند بخنده ، گمونم اون لحظه داشت خواب فرشته های نگهبانش رو می دید.

وقتی فرآیین می خنده احساس می کنم خدا داره بهم لبخند میزنه، هرچی باشه فرآیینم یکی از فرشته های پاک و کوچولوی خداست. اما امروز پسرکم خیلی منو ذوق زده کرد. وقتی از خواب بیدار شد بالای سرش نشستم و بهش گفتم سلام پسرم صبحت بخیر و پسرم هم یه لبخند کشدار تحویلم داد اما این دفعه خنده ش معنی دار بود و به صدای من عکس العمل نشون داد.

پسر نازم اولین خنده ی معنی دارت رو دوازده مرداد نود و چهار در چهل روزگیت به مامانه عاشقت هدیه دادی.

تو نمیومدی پیشم، من عاشق کی می شدم؟!؟

امروز پسرکم یکماهه شد. به همین سرعت یک ماه گذشت اما نه مثل ماه های قبل، این ماه تو زندگیه من پر از خیر و برکت بود چون من تو بغلم یک معجزه دارم، معجزه ای که خیلی عاشقشم و از خدا واسه وجودش هزاران بار سپاسگزارم.

واسه یک ماهگی پسرم نتونستم برنامه ی خاصی داشته باشم که واسش یادگاری بمونه یکی از دلایلش اینه که خونه خودم نیستم و احتمالا تا دو ماهگیش شهرستان بمونم و دوم اینکه هنوز به خودم نیومدم، یعنی خیلی کار عقب مونده دارم که انجامش ندادم و کلا مراقبت از فرآیین خیلی وقتمو پر کرده چون هنوز خیلی کوچیکه و از آب و گل درنیومده که بشه بخوابونمش و تنهاش بزارم. حتی می تونم بگم تو این یک ماه خواب درست و حسابی نداشتم چون مدام باید حواسم بهش باشه اما از تمام این بی خوابی ها هم لذت می برم.

امیدوارم بتونم واسه دو ماهگیش یه کار کوچولو انجام بدم که یادگاری بمونه واسش.