آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

جابه جایی اداری

از اول سال دیگه مطمئن شدیم اداره داره نفس های آخرشو میکشه. البته هر سال بساط همینه. پایان سال که داریم خداحافظی میکنیم میگن ممکنه از سال دیگه اداره جمع بشه یا تعدیل نیرو داشته باشیم. نمیذاشتن یه شب عیدی به دل آدم بشینه. ولی خب مهندس با همین اوضاع به هم ریخته سه سال حفظش کرد. بعدم با کلی رایزنی و رفت و آمد قبول کردند ما رو وارد مجموعه اصلی کنند. آخه موسسه ای که من باهاش کار میکنم یه موسسه خصوصی بود که زیر نظر یکی از ارگانها فعالیت می کنه. 

دیگه با سلام و صلوات رفتیم ستاد و کارای حراست و امضای قرارداد و آزمایشات پزشکی رو انجام دادیم. و برامون نوبت گزینش گذاشتن. تا ببینیم کی جواب بیاد و حکممون رو اعلام کنن. 

فعلن هم بیاد همین مکان فعلی بشینیم تا ببینیم چه تصمیمی برامون می گیرن و چه جوری تقسیم نیرو می کنن. این روزها فعلن روزای انتظاره. منم از این فرصت معلق بودن بین موسسه و ستاد استفاده کردم و یه هفته رفتم شهرستان.