آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

فرین دخت، باشکوه ترین دختر

مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثالنیک‌روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک فال
 .

دختر نازنین من،دیروز در سی و نه هفتگی، در ساعت چهار و سی دقیقه عصر روز دوشنبه، شانزدهم مهرروز، در روز جشن مهرگان به دنیا اومد. 

آیین جشن مهرگان، سپاسگزاری از خداوند به خاطر نعمت‌هایی ست که به انسان ارزانی داشته و استوار کردن دوستی‌ها و مهرورزی میان انسان‌هاست.

دختر پاییزی من، مهرماهی زیبا، من هم در این روز باشکوه اومدنت رو به دنیا تبریک میگم و به خاطر وجود تو در زندگی مون هزاران بار از خدا سپاسگزارم. امیدوارم زندگیت غرق در دوستی، مهر و مهرورزی باشه.

روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگانمهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهرمهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگوندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی امروز کردبوستان نو شکفته عدل سلطان جهان

روزهای انتظار

دیشب رفتم دکتر برای مشاوره و تعیین تاریخ زایمان. بدشانسی من مطب دکتر طبقه اول هست و بدون آسانسور. با اعمال شاقه میرم از پله ها بالا. حالا خوبه دکترم آدم سختگیری نیست و استرس بهم نمیده و گرنه باید هفته ای یه بار این پله ها رو با سختی بالا پایین می کردم. از خوبی های دیگه ای هم که دکترم داره اینه که انقدر دیر میاد مطبش که ترافیک خیابون کم میشه و مطبش هم خیلی خلوته. لااقل اونجا الافی ندارم واسه ویزیت. 

وضعیت الانم خیلی جالب نیست چون هم فشارم یه مقداری بالاست و هم پا درد کلافه م کرده. کلا دیگه استراحت مطلق شدم. حتی توان بلند شدن معمولی رو ندارم و بدون کمک اصلن نمی تونم کاری بکنم. 

دیشب دکترم برام شونزدهم رو تاریخ زد و گفت که برم بیمارستان تست نوار قلب بچه رو بدم و سونوی مجدد و اگر فشارم همینطوری بالا بود بستری بشم برای عمل. خودمم دیگه حوصله م سر رفته از این استراحت و پا درد. امیدوارم بعد از به دنیا اومدن بچه و سبک تر شدن وزنم، اوضاع راه رفتنم مثل قبل بشه.

این روزها چند تا سفارش کار هم داشتم خدارو شکر که اونم با کمک میرم پشت سیستم میشینم انجام میدم و بعد از اتمام کارم صدا میزنم بیاین منو ببرید (خخخخ)