آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

بندبازی در یازده ماهگی

یازده ماه تمام ....

پسرک دوست داشتنی من امروز قدم به دوازده ماهگی گذاشت.این روزها  فرآیین در حال کشف محیط اطرافش در حالت ایستاده ست. توی این مدت راه رفتن به وسیله تکیه گاه رو یاد گرفته و مدام از میز، مبل، پاهای آدما و هر چی که دستش برسه برای بلند شدن کمک می گیره و دور تا دور میز رو می چرخه اما هنوز اون اعتماد به نفس لازم برای تنهایی قدم برداشتن رو پیدا نکرده. وقتی بلند میشه شیطنتش گل میکنه و دلش میخواد خودشو محک بزنه و ایستادن بدون استفاده از تکیه گاه رو تجربه کنه. به همین خاطر وقتی به طور مستقل و روی دوتا پاش می ایسته حس غروری بهش دست میده و من اینو از نگاه و خنده های هیجانی و لبخند کش اومدش می فهمم. بعد هم برای حفظ تعادل مثل بندبازها دو تا دست شو به اطراف دراز میکنه و لرزان لرزان تعادل خودشو حفظ میکنه و بعد از یکی دو دقیقه تللللللللپ میخوره زمین.

دقیقن یک ماه دیگه به تولد یک سالگی پسرک مونده و من کلی برنامه برای جشن تولدش دارم که هیچ کدومو هنوز انجام ندادم. امیدوارم توی این یک ماه فرصت باقی مونده بتونم برنامه ی منظمی برای کارهام تدوین کنم که یک تولد به یاد موندنی برای فرآیین بگیرم.