آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست

امروز چهل روز از زایمان من میگذره و من تازه تونستم یه مقداری مثل اولم راه برم. روزهای بعد از زایمان خیلی سختم بود چون علاوه بر دردهای بعد از عمل، این مشکل راه رفتن هم واسه من شده بود غوز بالا غوز. خلاصه که ما هر درمانی رو که گفتن امتحان کردیم از باد کش کردن بگیر تا هر شب ماساژ و روغن های مختلف گیاهی و طبی زدن  و داروهای مسکن و تقویتی و استخوان ساز خوردن و همچنین تغذیه مناسب. امروز بعد از مدتها دارم به روزهای اوجم نزدیک میشم (خخخ)

البته انقدر فرم راه رفتنم تو این مدت به هم ریخته که مدام خواهرم موقع راه رفتن بهم تذکر میده که سعی کنم درست راه برم تا این عادت شل زدن از سرم بیفته. 

نگهداری از فرین هم که دیگه نگم براتون چقدر سخت شده. کوچولوی نازم کولیک داره و شبا از دوازده به بعد گریه میکنه تا پنج صبح. اون موقع دیگه از زور خستگی خوابش میبره. ظاهرن هم تا سه ماهگی این روند ادامه داره. شبها هم تا صبح بغلش میکنم و راه میبرمش تا یک کمی دردش تسکین پیدا کنه. طفلی مامان و بابام هم نصفه شبی بیدار میشن کمک می کنند. 

خلاصه که بچه ی دوم هم واسه خودش چالشی شده دیگه. امیدوارم از پسش بربیام. 


نیروهای کمکی

من بعد از زایمانم، پونزده روز خونه موندم تا هم مراقبت های بعد از تولد بچه و هم مراقبت های بعد از زایمان خودم رو انجام بدم و حالا دو روز هستش که اومدم شهرستان پیش خانواده م. برای من که دو تا بچه ی پشت سر هم دارم خیلی سخته که بخوام تنهایی از پس کارهای خونه و بچه ها بربیام. به خصوص که بدن آدم بعد از زایمان واقعا تحلیل میره و به مراقبت و استراحت حسابی نیاز داره. 

این روزها فعلا داره میگذره با همه سختی ها و شب بیداری هاش. و خدارو شکر که همه دارن برای گذروندنش با من همکاری می کنن.