آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

خواب های فرهنگی می بینم

چند شب پیشتر، خواب دیدم به موزه ملک رفته ام. وارد یکی از سالن ها که شدم متوجه تغییر اشیاء و دکور سالن شدم. همینطور که با تعجب نگاه می کردم، دوستم رو دیدم که ایستاده بود و انگار که داشت یه هماهنگی هایی رو انجام می داد و با نگاه پر افتخاری به سالن نگاه می کرد.

رفتم جلو و هیجان زده ازش پرسیدم: عه، سارا تو اینجا چیکار میکنی؟

گفت: این سالن متعلق به خانواده ی منه. ما هر چی اشیاء و وسایل با ارزش و تاریخی داشتیم رو وقف موزه ملک کردیم. تو قفسه ها پر بود از وسیله های قدیمی و کلی اسباب بازی ها و کتاب های قدیمی که خیلی تمیز نگهداری شده بودن و خیلی قشنگ به نمایش دراومده بودند.

از دیدن این خواب به قدری لذت بردم که هنوزم وقتی یادش میفتم کیف می کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.