آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

هرگز نمیرد آنکه دلش جلد مشهد است

بالاخره با انتقالی همسر موافقت شد و حالا پروسه کاری من شروع شد. چندباری رفتم ستاد برای منتقل شدن به مشهد. اگر با منم موافقت کنند و در جریان این جابه جایی بتونم کارم رو در مشهد ادامه بدم که دیگه نوراعلی نوره. 

دیروز مدیر منابع انسانی اداره که اونم از قضا از انسان های نیک روزگاره، می گفت تو هنوز یک ماهه قرارداد ستاد شدی چه جوری درخواست انتقال می کنی (خخخ). گفتم بابا شرایط زندگی و نگهداری از بچه برام خیلی سخت شده به خدا، بذارید برررررررم من

خلاصه که میریم که شروع کنیم راند جدید انتقالی منو 

با همه این اوصاف شروع کردیم به جمع کردن وسیله و همسر قراره بره مشهد دنبال پیدا کردن خونه. توکل به خدا کنیم و بریم ببینیم چی پیش میاد.

منتظر جواب انتقالی

ما این روزها منتظرم جواب انتقالی همسر به مشهد هستیم. از اردیبهشت فرم ها رو پر کرده و الان منتظریم تا جوابش بیاد. کلی هم نامه نگاری کردیم و به این و اون رو انداختیم تا بلکه موافقت کنن. امسال دیگه شرایط زندگی  تو تهران برامون خیلی سخت شده. اگه درخواست رد بشه باید فرآیین رو برای ساعات طولانی بذارم مهد. اصلن هم راضی نیستم به اینکار آخه هنوز خیلی کوچیکه و جون نگرفته. طفلکم انقدرم پاستوریزه س که حالا هی بخواد راه به راه تو مهد مریض بشه. 

چند رو ز پیش رفتم به چندتا مهد اطراف خونه سر زدم که اگر موندگار شدیم لااقل آمادگیش رو داشته باشم.