آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

زیارتت قبول عشق مامان

تو ماه سوم بارداری نذر کردم که شهریور ماه نودو چهار که پسرم یه خورده از آب و گل دراومد ببرمش زیارت امام رضا. و بالاخره دیشب نذرم ادا شد و امام رضا منو فرشته ی بند انگشتیمو طلبید.

وای که چقدر به خاطر هفته آخر تعطیلات حرم شلوغ بود در حدی که منو فرآیین روبروی ایوان طلا نشستیم و نتونستیم بریم داخل و از همون روبروی گنبد سلام دادیم. 

پسرکم اولین سفرت به مشهد رو در هشتاد و هفت روزگی رفتی، یعنی شش روز دیگه سه ماهت تموم میشه.

عکس های یادگاری

امروز منو پسرم رفتیم آتلیه و چند تا عکس خوشگل با هم گرفتیم. چقدر عکس گرفتن از نوزاد سخته خصوصا که فرآیین خیلی به پستونک وابسته شده و خیلی سخت ازش دو یا سه تا عکس بدون پستونک گرفتیم. ولی حیف که همش بیدار بود و نتونستم ازش تو خواب عکس بگیرم. فقط امیدوارم سرما نخورده باشه چون مجبور شدم چندتا عکس لخت هم ازش بگیرم.

پسرکم مرسی که با مامان همکاری کردی و وقتی لباساتو درآوردم کلی ذوق می کردی .

واکسن دوماهگی

دیروز فرآیین دو ماهه شد و واکسن دو ماهگیشو زدم ولی خیلی اذیت شد چون بعد از گذشت سه ساعت و نیم کم کم تاثیر استامینوفن رفت و پسرکم با جیغ از خواب پرید و حدود بیست دقیقه گریه کرد. حسابی دست و پامو گم کرده بودم و اشکم داشت در میومد. نفهمیدم چه جوری دوباره قطره رو ریختم تو دهنش، و طفلی انقدر جیغ کشید که صداش گرفت و آخر هم خسته شد که گریه ش بند اومد و کم کم خوابش برد. خیلی دلم براش سوخت ولی باهاش کلی صحبت کردم و براش توضیح دادم که مجبور بودم و برای سلامتیش خیلی مهمه. گمونم قانع شد.

برای اینکه دردشو فراموش کنه امشب بردمش عروسی و دوباره پسرکم خیلی با مامانش همکاری کرد و گذاشت که به مامانش حسابی خوش بگذره.