آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

به دنبال توام منزل به منزل

همسر رفت مشهد و خونه موردنظرمون رو پیدا کرد. آخر وکیل آباد، یعنی با پونز وصلش کردن به وکیل آباد (خخخ). حالا اونقدرام آخر نیست ولی خب دوره به مرکز شهر. 

ما اصرار داشتیم که تو منطقه ای خونه بگیریم که خواهر همسرم ساکنه تا بتونیم فرآیین رو برا سه روز که پدرش مشغوله، بذاریم خونه عمه ش. یه خونه همسر پیدا کرده که یک کوچه با خونه خواهرش فاصله داره. دیشب قولنامه شو نوشت و والسلام. 

حالا باید دوباره برگرده تهران برای جمع آوری وسایل. این روزها من با مامان و خواهرهام موندم تهران. صبح تا ظهر سرکارم و بعد میام خونه و با هم وسیله جمع می کنیم. 

این وسط مشغول گشت و گذاریم هستیم و برای حفظ روحیه یه کنسرتم رفتیم. 

دیگه روزای آخر زندگی در تهرانه و دارم تند تند از امکاناتش استفاده می کنم. 

بعدن. نوشت: اومدم پست رو منتشر کنم دیدم چه تاریخ باحالی داره منتشر میشه این پست، چشام قلب قلبی شد