آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

روزهای انتظار

دیشب رفتم دکتر برای مشاوره و تعیین تاریخ زایمان. بدشانسی من مطب دکتر طبقه اول هست و بدون آسانسور. با اعمال شاقه میرم از پله ها بالا. حالا خوبه دکترم آدم سختگیری نیست و استرس بهم نمیده و گرنه باید هفته ای یه بار این پله ها رو با سختی بالا پایین می کردم. از خوبی های دیگه ای هم که دکترم داره اینه که انقدر دیر میاد مطبش که ترافیک خیابون کم میشه و مطبش هم خیلی خلوته. لااقل اونجا الافی ندارم واسه ویزیت. 

وضعیت الانم خیلی جالب نیست چون هم فشارم یه مقداری بالاست و هم پا درد کلافه م کرده. کلا دیگه استراحت مطلق شدم. حتی توان بلند شدن معمولی رو ندارم و بدون کمک اصلن نمی تونم کاری بکنم. 

دیشب دکترم برام شونزدهم رو تاریخ زد و گفت که برم بیمارستان تست نوار قلب بچه رو بدم و سونوی مجدد و اگر فشارم همینطوری بالا بود بستری بشم برای عمل. خودمم دیگه حوصله م سر رفته از این استراحت و پا درد. امیدوارم بعد از به دنیا اومدن بچه و سبک تر شدن وزنم، اوضاع راه رفتنم مثل قبل بشه.

این روزها چند تا سفارش کار هم داشتم خدارو شکر که اونم با کمک میرم پشت سیستم میشینم انجام میدم و بعد از اتمام کارم صدا میزنم بیاین منو ببرید (خخخخ)


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.