آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

اولین شبی که شاهزاده ام مرا همراهی کرد

امروز از صبح در تب و تابم که پسرکم رو چه جوری به عروسی ببرم که اذیت نشه آخه فقط چهل و نه روزشه و اولین مراسم عروسی هستش که میره ولی ماشاله پسر صبورم خیلی با مامانش همکاری کرد و کل مهمونی رو ساکت بود و خوب خوابید تا به مامانش سخت نگذره .

پسرکم ایشاله همه ی زندگیت به شادی و خوشی بگذره.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.