آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

هنوز هم میشه امیدوار بود

چهارشنیه یه خانومی اومده بود کتابخونه. کتاب های قبلی رو تحویل داد و یه سری کتاب جدید گرفت. ظاهرن از دو هفته گذشته فرصت نداشت که بیاد و میگفت دیشب کتاب نداشتم بخونم، کلافه شدم. تا صبح نتونستم بخوابم، راه میرفتم نصفه شبی، آخه میدونی وقتی شبا کتاب می خونم آرامش می گیرم و ذهنم از مشکلات اطرافم تخلیه میشه. همه ی ذهنم میره سمت موضوع اون کتاب و راحت خوابم میبره.

منم گوش می کردم و کیف می کردم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.