آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

واقعا درسته که میگن از آدم یه خوبی میمونه و یه بدی

این روزها درگیر فروش خونه هستیم. یادش بخیر، دو سال پیش دقیقن همین موقع ها بود که درحال خریدش بودیم. چه بساطی بود پیدا کردن خونه. همسر و فرآیین از شرق میومدن دنبالم و تو گرما میرفتیم دنبال خونه در غرب تهران. 

بعد از حدود دو ماه جستجو بالاخره یه مورد منطقی تر رو از بین بقیه موارد انتخاب کردیم. از خوبی و انسانیت صاحب ملک هر چی بگم کم گفتم. یعنی هر جور که فکرشو بکنی باهامون کنار اومد. کل ملکش رو با ده میلیون قولنامه کردیم و بیچاره موافقت کرد و تکه تکه و با توجه به گرفتن وام ها بهش پول پرداخت کردیم، ولی همه ی شرایط ما رو قبول می کرد. گاهی وقتا که چند رو ز زودتر پول لازم داشت زنگ می زد با رودرواسی می گفت میتونید چهار روز زودتر پول رو بریزید. یعنی یاد این آدم و اون روزها میفتم دلم ضعف میکنه واسه خوبی و مهربونی و انسانیتش. ایشاله هر چی از خدا میخواد صدبرابرش رو بهش بده و امیدوارم پول ما هم برای اون برکت بیاره. خلاصه که مدام به همسرم میگم ما چقدر شانس آوردیم که با همچین آدمی آشنا شدیم. یکی از افتخارات زندگیم شده اصلن.

حالا اما من و فرآیین به خاطر شرایط بارداری من مشهد موندیم و همسر خودش به تنهایی رفت که کارای فروش خونه رو انجام بده. من خیلی رضایتی به فروشش ندارم چون شرایط خوبی نیست و همه چیز داره گرون میشه. همش نگرانم که خونه رو بفروشیم و تا بجنبیم برای پیدا کردن خونه ی دلخواه، ارزش پولمون افت کنه. 

البته ته دلم مطمئنم که اتفاقات خوبی درراهه و خدا بهترین شرایط رو برامون در نظر گرفته، همونطور که دو سال قبل آقای حاجی علی و ملک پر برکتش سر راهمون قرار گرفت. (سلام آقای حاجی علی، خدا نگهدار و حافظتون باشه همیشه)

 ایشاله هر کس مستاجره صاحب خونه ی خوب و آبرومند بشه. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.