آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

توی خوبی بی نظیره، اونی که زاده ی تیره

جشن تولد گل پسر مهربون به خوبی و با شکوه تمام برگزار شد.

ما دوشنبه بعداز ظهر عازم شهرستان شدیم. و از سه شنبه استارت کارهای تولد زده شد. البته یکسری از خریدها از جمله وسایل تم تولد قبلن توسط خواهر کوچیکم انجام شده بود. ولی وسیله ها و مواد غذاها و دسرها و آرایشگاه، رفتن به آتلیه و شهربازی برای تهیه ی کلیپ تولد همگی تا چهارشنبه شب انجام شد و همگی از فرط خستگی بیهوش شدیم.

پنج شنبه هم که از صبح درگیر تزیین دیوار و چیدن میز و حموم کردن فرآیین شدم. و بعد هم که حضور مهمان ها و برگزاری جشن.

فرآیین از صبح درست حسابی نخوابید و وسط مهمونی حسابی خسته شده بود و دقیقا وسط باز کردن کادو ها خوابش گرفت... هیچی دیگه کادو ها رو بدون حضور صاحب مجلس :) باز کردیم.

کلی غذا و دسر به کمک شش نفر از اطرافیان عزیزم که حسابی پوستشون کنده شد درست کردیم که عکساشو گذاشتم تو اینستا.

در کل مهمونی خوبی بود و با نظم برگزار شد ولی خب آدم همیشه به خاطر خستگی و شلوغ بودن اطراف، یک سری چیزا رو از قلم میندازه. بماند که فرآیین از نیمه ی مهمونی خسته شد و زیاد برای عکس گرفتن همکاری نکرد. ولی خب از نتیجه ی کار راضی بودم.

پسر عزیزم امیدوارم همیشه غرق در شادی و جشن باشی و زندگیت به مانند اسمت با شکوه باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.