این روزها فرآیین روبه راه تر شده و گمونم دیگه داره شرایط رو می پذیره. پرستارش میگه چند روزیه که هم آرامشش برگشته و هم خوابش تنظیم شده. غذاشو هم خیلی خوب میخوره ماشاله. الهی قربون پسرکم بشم که انقدر هم گلابی دوست داره.
از اول دی ماه فرآیین شروع کرد به غذا خوردن و به توصیه دکتر از دو قاشق غذاخوری لعاب برنج شروع شد و الان تبدیل شده به یه سوپی شامل برنج، هویج، سیب زمینی و قلم شتر. از میوه ها هم اول سیب و الان گلابی و دو سه روزی هم موز خورده. یه شیشه کوچیک هم شیر مادر میخوره. این کل تغذیه ش هست تو زمانی که من نیستم و وقتی من از سر کار برمی گردم حتی با وجود سیر بودن بازهم به من می چسبه و با ولع شیر می خوره.
از خاصیت های مادر بودن اینه که حتی اگر یک ساعت از فرشته ی بندانگشتیت دور باشی انگار یک ماه ازش دور بودی و وصف حال این روزهای من اینطوریه. وقتی برمیگردم و فرآیین و بغل می کنم دیگه دوست ندارم بزارمش زمین.
آخییییی
خدا حفظش کنه
ممنونم اسفندونه جونم
ماشالله خدا رو شکر سرحال و سالمه
انشالله روز به روز هم روبه راه تر میشه آذرمی دخت جان
دلم برای مادرم تنگ شد