امشب یعنی در واقع دیشب، برای پسرک کیک پختم به مناسبت جشن کلمه که قرار بود شب یلدا باشه.
چندتا از دوستای خوبمون هم مهمونمون بودند و در کنار هم کیک و دسر خوردیم.
امیدوارم بتونیم به مناسبت تمام شیرین کاری های فرآیین براش یه کار یادگاری انجام بدیم.
دیشب ساعت سه نیمه شب فرآیین بی خواب شده بود و توی تاریکی صداهای هیجان انگیزی درمی اورد و دقیقا ساعت سه و پونزده دقیقه گفت: دده. منم از شدت ذوق زدگی تو خواب و بیداری گوشیمو برداشتم و صداشو رکورد کردم.
حالا دیگه نظام کلماتش از نقطه تبدیل شد به پاره خط و ایشاله خیلی زود تبدیل بشه به دایره. دایره لغات فرآیین
اخیییییییییی دده
منم چند روز پیش فیلما و عکسای بچگی خواهر زاده مو از اعماق کامپیوتر پیدا کردم . دلم میخواست از مانیتور بکشمش بیرون و بخورمش
تو این سن و سال خیلی شیرینن بچه ها . حیف که زود بزرگ میشن
اخی. اره واقعا حق داری انقدر نمک دارن که دلت میخاد بخوریشون
ای جاااانم به این قند و عسل
آذر جان تا میتونی ازش فیلم بگیر که بعداً دلت برای این کارهاش اینقدر تنگ میشه که نگو .....
حیف که بچه ها خیلی زود بزرگ میشن و آدم دلش واسه بچگی کردن هاشون تنگ میشه
اره والا. همین الان دلم برا یک ماهگیش تنگ شده