فکری ام برای شادی های زودگذرمان. شادی هایی که اگر چه زود میگذرند اما در ذهن ها و قلبهایمان ماندگارند. و یلدا بهانه ایست برای این شادی های زودگذر اما به یاد ماندنی.
قرار بود برای پسرک، شب یلدا جشن کلمه بگیرم اما برنامه تغییر کرد و با دوستانمون دور هم جمع شدیم و یلدا رو جشن گرفتیم. یک یلدای به یاد ماندنی که تا شش صبح اول دی ادامه داشت. حافظ خوندیم. ساز زدیم ، خوندیم، خندیدیم و خلاصه کلی خاطره خلق کردیم.
تو جمعمون اما یک فرشته بندانگشتی حضور داشت که همه عاشقش شدن. هرچند که این فرشته تا یه خورده صدای آواز خوندن بالا می رفت ساز ناسازگاریشو کوک می کرد و لب های کوچولوش غنچه می شد و آماده گریه ولی خب کم کم عادت کرد و تا صبح با ما بیدار بود و سر حال
اولین فال حافظ پسرک رو کنار گوشش زمزمه کردم و خنده های پر از مهرشو به فال نیک گرفتم:
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
یلدای به یاد ماندنی داشتین
چه سازی میزنین؟!
من ساز نمیزنم . دف رو شروع کرده بودم که متاسفانه به خاطر مشغله کاری و بارداری نشد که ادامه بدم. ولی همسرم کمانچه می نوازند