امشب شاهزاده ی من در ساعت نه و دو دقیقه شب غلت زد.
مشغول نق زدن بود و من رفتم که پستونکشو بشورم، وقتی برگشتم دیدم غلت زده و با هیجان داشت اطرافشو نگاه می کرد.
از شدت هیجان نمی دونستم چیکار کنم. سریع پریدم گوشیمو اوردم ازش عکس گرفتم و بعد هم توی دفترچه خاطراتش تاریخ امروز رو یادداشت کردم.
پسرکم، امروز با تلاش خودت پوزیشنتو عوض کردی و اطرافتو از یه زاویه ی تازه دیدی.
اولین تجربه ها شیرین و فراموش نشدنی نــ :)
عزیزم خوشبحالت که یه کوچولوی ناز تو خونه داری منم اینقدر بچه دوست دارممممممممم
خیلی ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی و نظر دادی .
بازم بیا خوشحال میشم
خواهش می کنم دوست عزیزم. چشم حتما بهت سر میزنم