آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

دنیا از منظری متفاوت

امشب شاهزاده ی من در ساعت نه و دو دقیقه شب غلت زد. 

مشغول نق زدن بود و من رفتم که پستونکشو بشورم، وقتی برگشتم دیدم غلت زده و با هیجان داشت اطرافشو نگاه می کرد. 

از شدت هیجان نمی دونستم چیکار کنم. سریع پریدم گوشیمو اوردم ازش عکس گرفتم و بعد هم توی دفترچه خاطراتش تاریخ امروز رو یادداشت کردم.

پسرکم، امروز با تلاش خودت پوزیشنتو عوض کردی و اطرافتو از یه زاویه ی تازه دیدی.

نظرات 2 + ارسال نظر
وقایع نگار چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 10:24 http://stigmata.blog.ir

اولین تجربه ها شیرین و فراموش نشدنی نــ :)

رها ماهرو شنبه 21 آذر 1394 ساعت 14:29 http://doorbiin.blogsky.com

عزیزم خوشبحالت که یه کوچولوی ناز تو خونه داری منم اینقدر بچه دوست دارممممممممم
خیلی ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی و نظر دادی .
بازم بیا خوشحال میشم

خواهش می کنم دوست عزیزم. چشم حتما بهت سر میزنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.