آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

شونزده روزگی

منو انوش توی شونزده روزگی باهم فرآیین رو حموم کردیم البته خب حسابی هم استرس داشتیم که مبادا بچه از دستمون سر بخوره. انوش رو زمین نشست و یه حوله رو پاش پهن کرد و فرآیین رو گذاشت روی پاش و منم سر و بدنش رو شستم.

بعدن  که انوش برای دوستاش تعریف کرد خیلی  تعجب کردن و دو سه نفرشون می گفتن ما اصلن جرات نداشتیم بچه مونو تا هف هشت ماهگی بغل کنیم. چه برسه به اینکه حمومش کنیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.