آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

دعام زود به آسمون هفتم رسید :)

دیروز تمام روز ذهنم مشغول تنظیم کردن مرخصی هام بود. اینکه چند روز قبل از زایمان میتونم مرخصی بگیرم، چقدر می تونم از مرخصی استفاده کنم، اصلا تا کی میتونم بیام سر کار، و ازین قبیل فکرها ....

نزدیک به پایان وقت اداری داشتیم با رییس شوخی می کردیم و گپ و این حرفا که اون بنده خدا هم گفت ببین باباجان تو غصه مرخصی رو نخور من ده روز بهت مرخصی تشویقی میدم، اصلا دیگه از سیزده خرداد نیا سر کار

و اینگونه شد که من تا مقصد را در آسمانها سیر می کردم .....

تشکر نامه: پسرم از برکت وجود تو یه رییس خوب نصیب من شده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.