آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

مادرانه های این روزهای من

وقتی از پشت ویترین مغازه ها چشمم به وسایل نی نی میفته چشام برق می زنه، هرچند چند دقیقه بعدش یعنی بعد از قیمت کردن وسایل برق از سرم میپره :) ولی خب نمیدونم چه حسیه که آدم دلش میخواد با وجود گرونی، بازم واسه بچه ش بهترین هزینه ها رو بکنه.

تا الان خیلی از وسایل فرآیین و خریدم. تقریبا لباساش و وسایل ضروریش تموم شده، فقط مونده کالسکه و کریر و روروک، البته شیشه شیر هم براش نخریدم آخه دارم دنبال یه شیشه شیر جنس خیلی خوب میگردم که حتما هم جنسش شیشه ای باشه چون از پلاستیک متنفرم.

برای یکسری از لباساش هم تصمیم گرفتم به نسبت سن و بزرگ شدنش برم خرید کنم چون تا اونجا خیلی چیزای خوشگل و جدید میاد.

این روزها تصمیم گرفتم زبان بخونم ولی نمیدونم چرا قسمت نمیشه، یعنی از صبح که تا عصر سر کارم بعد هم انقدر خسته م که همش دلم میخاد بخوابم. تازه از راه که میرسم باید بعد از استراحت واسه فردا غذا درست کنم. واسه همین دیگه حوصله م یاری نمیکنه. البته احتمالا هوای بهارم تو خواب آلودگیم بی تاثیر نیست.

دیگه همین دیگه ... دعا کنید همه چی خوب پیش بره

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.