آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

اولین هدیه فندق برای انوش

دیروز بالاخره بعد از هفته ها تلاش فندق رضایت داد واسه بابایی هم یه ضربه بزنه. قبلا من هر موقع احساس می کردم داره تکون میخوره به انوش می گفتم که دستشو بزاره رو شکمم ولی به محض اینکه انوش دستشو میذاشت ضربه های فندق قطع می شد یا انقدر ضعیف می شد که طفلی انوش نمی تونست احساس کنه.

ولی دیروز برای اولین بار بود که فندق یه ضربه زد کف دست بابایی ....

فندق کوچولو منو بابایی خیلی خوشحالیم که هستی فقط شرمنده از اینکه هنوز اسم نداری آخه به خدا تصمیم گیری خیلی سخته ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.