آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

و خداوند از روح خود بر فرزند ما دمید

چهار ماه و ده روز گذشت ...

از امروز دیگه فندق کوچولوی ما علاوه بر جسم، روح هم داره. و ازین به بعد همه چیز رو می فهمه، هر صدایی رو می شنوه و کم کم با صداهایی که از بیرون می شنوه ارتباط عاطفی برقرار میکنه.

خدایا شکرت به خاطر این معجزات عجیب غریبی که اصلا تو مغزم هم نمی گنجه.

دیشب یه ضربه احساس کردم و می تونم با اطمینان بگم که فندق بود چون خیلی از ضربه های قبلی محکم تر و محسوس تر بود و به همین خاطر دوازده بهمن رو به عنوان تاریخ اولین ضربه اش ثبت می کنم.

یه چیز جالبه دیگه هم اینه که فندق خیلی به صدا و صوت واکنش نشون میده. مثلا وقتی انوش کمانچه میزنه فندق هم تکون می خوره :) یا مثلا وقتی یاسین گوش میدم.

وقتی تکون می خوره دستمو میزارم روی شکمم و برای سلامتی همه فرشته های کوچولوی خدا که الان مهمون دل ماماناشون هستن دعا می کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.