آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

کلاس کنکور ما ده جلسه برگزار شد. بعد از آزمون ما تا سال بعد، همدیگر رو ندیدیم.

دی ماه هشتادو شش بود که کاری در زمینه چاپ باتیک برام پیش اومد و دنبال می گشتم که از یه نفر راهنمایی بگیرم. داشتم تو گوشیم دنبال شماره می گشتم که چشمم به اسم انوش افتاد. بهش زنگ زدم و اونم منو راهنمایی کرد.

چند روز بعد که کارم با موفقیت انجام شد، پیغام دادم و ازش تشکر کردم چون گفته بود نتیجه کارو بهش اطلاع بدم.

و دوباره ارتباطمون قطع شد به مدت دو ماه. تو این مدت سیم کارت من سوخت و زمانی که سیم کارت جدیدم رو فعال کردم چند تا پیغام انگلیسی برام اومد به خاطر فرمت گوشی. همه رو نخونده تایید کردم که یه دفعه چند تا پیغام آخرم که قبل از سوختن سیم کارت ارسال کرده بودم، دوباره ارسال شد.

پیغامی که واسه انوش ارسال شد همونی بود که بابت تشکر براش فرستاده بودم. مسلماً پیغام تکراریه من به جواب نموند ...

و اونجا بود که اولین استارت رابطۀ ما زده شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.