دیروز چندباری نزدیک بود هنگام پایین آمدن از پله های هواپیما زمین بخورم. انگار این طوفان دست از سر تهران برنمی دارد و من هراسان از اینکه چطور به خانه بروم. چون از قبل برنامه ریزی کرده بودم که به دلیل قیمت بالای تاکسی های فرودگاه با مترو برگردم.
در حال چانه زنی با راننده بودم که آقایی گفت: خانم مسیرتون کجاست؟ ما باهم همسفر و همشهری هستیم. همسر و فرزندم بیرون منتظر هستند و اگر شما مایلید تا مسیری شما را می رسانیم.