آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

مرگ کسب و کار من است

بالاخره بعد از دو هفته تمام شد....

کتابی از سرگذشت ردولف لانگ، فرماندۀ اردوگاه کار اجباری در دورۀ نازی هاست. روایتی که از فضای ترس و خفقان مذهبی دوران کودکی ردولف آغاز می شود و دورۀ نوجوانی وی را با دلزدگی از مذهب و شرکت در جنگ ادامه داده و در نهایت به دورۀ فرماندهی وی در اردوگاه می پردازد. فرمانده ای که کارش قتل عام یهودیان بی دفاع به وسیلۀ اتاق های گاز و کوره های آدم سوزی است.

ردولف انسان ضعیف و سست اراده ایست که عاشق آلمان و انضباط نظامی و گوش به فرمان بودن است. این احساس ترس و تبعیت، از دوران کودکی در وی نهادینه می شود و تا پایان ادامه می یابد، ولی علیرغم تمامی آدمکشی های وی در ذهن خواننده تبدیل به هیولای کشتار نمی شود، چون ذاتاً آدم آرامی است. فقط مخاطب را از بی ارادگی، بی اعتنایی و فاقد هرگونه حس انسان دوستی زجر می دهد، در حدی که حتی به همسر و فرزندانش نیز چندان ابراز علاقه نمی کند.

در انتها نیز نه تنها از اعمال خود شرمنده نیست بلکه معتقد است که اشتباهی مرتکب نشده و تنها به عنوان یک آلمانی وظیفه شناس از مافوقش تبعیت کرده است.

این داستان تمامش بوی مرگ می دهد و چقدر برازنده است این عنوان برایش.

نسخه ای که من مطالعه کردم کتابی قدیمیست با برگ های کاهی خاکی رنگ. در ابتدا به شدت کند پیش رفتم به این خاطرکه بعد از مطالعۀ چند صفحه احساس نفس تنگی به من دست می داد. اولین باری که احساس خفگی کردم زمانی بود که ردولف از ناحیۀ دست دچار جراحت شد و در همان حین مالاریا گرفت و ناچار شدم کتاب را ببندم. در ادامه نیز دچار این حس شدم و فهمیدم که به بوی کاغذ کاهی کتاب آلرژی دارم.

این کتاب حتی از کاغذهایش هم بوی مرگ و تعفن می بارد و همه چیز دست به دست هم داد تا چشم پوشیِ قدرت از انسانیت را با مته در ذهن من فرو کند.

اکنون دریافتم که خوی وحشی گری در ما به همان اندازه قدرت دارد که خوی انسانی. انتخاب با خودمان است

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.