آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

یعنی صبور شدم... بعیده!!


چند روز گذشته کتاب سمفونی مردگان نوشتۀ عباس معروفی رو خوندم. پیش تر چند جایی در مورد این کتاب مطالبی خونده بودم و تمام ذهنیتم این شده بود که حتما آخر کتاب یه دل سیر گریه میکنم و این حرفا.... ولی موقع خوندن هرچی پیش رفتم گریه م نگرفت، نه اینکه کتاب بدی باشه ها نه ، واقعا خوب بود و پر از غم و منم که سرشار از احساسات و همیشه حاضر به یراق واسه اشک ریختن ولی این دفعه نشد که نشد ، حتی یک قطره...

البته از اونجایی که کتابو به دلیل ممنوع چاپ بودن از دست فروش های کنار خیابون انقلاب خریدم 20 صفحه از صفحه های پایانیش اون وسط کم بود. حالا همش تو فکرم که نکنه اون 20 صفحه چیز مهمی داشته و مرثیۀ اصلی داستان تو همون صفحه ها بوده و من از دست دادم و گرنه از من بعیده آخه!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.