آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

به تو سلام می کنم ....

به تو سلام می کنم کنار تو می نشینم

و در خلوت تو شهر بزرگ من بنا می شود.

اگر فریاد مرغ و سایۀ علفم

در خلوت تو این حقیقت را باز می یابم.

.....

من به دنبال سحری سرگردان می گردم.

از امروز تصمیم گرفتم بنویسم، نمیدونم شاید یه جوه، ولی فعلا این جو منو گرفته و معلوم نیست نوشته هام سر از کجا دربیاره فقط امیدوارم بتونم بنویسم چون من استعدادی تو نوشتن ندارم واسه همین تاحالا جرات این کار و نداشتم، ولی الان اون جوی که گفتم یه خورده بهم جرات داده ..

حالا پیش میرم تا ببینم خدا چی می خواد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.