همیشه وقتی سوار مترو میشم شروع می کنم به خوانش آدم ها و از تک تک آدمهای اطرافم سناریو می سازم و تا رسیدن به مقصد کلی داستان پردازی می کنم، مگر اینکه فروشنده ای با کوهی از وسایل بیاد و حواسمو پرت کنه.
دیروز آقایی وارد شد، کالای مورد فروشش رو بالا گرفت و گفت:
دیگر نگران موهای زائد گوش و بینی خود نباشید، چارۀ کار شما در دستان ماست، با دستگاه های میکروتاچ مکس زیبایی را به خود هدیه دهید .... دستگاه های میکروتاچ مکس
حالا همه به هم نگاه می کردند و خنده شونو به زور قورت می دادند. بار دوم که فروشنده دوباره جملاتش رو تکرار کرد، دختر بچه ای که با پدربزرگش کنار من نشسته بود زد زیر خنده با صدای بلند و جاده صاف کن خندۀ بقیۀ شد.
و من در
ذهن خود مشغول تدوین برنامه ای خیالی بودم. چه خوب می شد کشور ما هم مشابه
کشورهای توسعه یافته مدام در حال کمک طلبیدن از مردم برای حل بحران ها
بودند ولی به شیوه ای تاثیرگذار. مثلاً در جهت مصرف درست آب
فراخوانی می دادند که همه برای شستن اتومبیل خود به یک سطل آب بسنده کنند و
از این اقدام خود عکسی تهیه کرده و به جهت فراخواندن سایرین در شبکه های
اجتماعی منتشر کنند. (مثل چالش آب یخ و هزاران حرکت مردمی دیگر) بی گمان فرهنگ سازی بی نظیریست. (لااقل تاثیراتش از تبلیغات مضخرف رسانۀ ملی بیشتر می شد) پ.ن: تفکراتم که تموم شد، دیدم انصافا ماشینش برق می زد
پ.ن: نمیدونم چرا وقتی لبخند هست باید به ابروهامون زحمت بدیم و اخم کنیم
انوش همیشه از این اخلاق من شاکیه و همش منو نصیحت می کنه که انقدر نگران نباشم و میگه اونا که نمی تونن 24 ساعت پای تلفن بشینن که تو قراره یه وقتی زنگ بزنی ...
خیلی سعی می کنم به نگرانی های افراطیم غلبه کنم ولی اون قوی تره و همیشه منو شکست میده و بابت این قضیه خودمو ملامت می کنم گاهی. و به شدت در پی یافتن راهی برای اصلاح این وضعیت :).
پیرو این جریان تصمیم گرفتم برم کلاس یوگا، چون احساس میکنم آرامشم به هم ریخته که انقدر کم طاقت شدم. حالا نمی دونم تاثیری داره یا نه !!
کسی یوگا رو تجربه کرده آیا ؟؟؟