امروز سه تایی رفتیم کاخ سعدآباد. از با صفایی و خوش آب و هوایی اش هرچه بگویم کم گفته ام. تا چشم کار می کند همه جا درخت است و سبز، البته اگه میراث فرهنگی بذاره.
انتخاب ما بازدید از کاخ ملت، کاخ سبز، موزه عکس ها و آلبوم های سلطنتی و موزه ماشین های سلطنتی بود.
بازدید اول از موزه ی آلبوم های سلطنتی بود و بعد هم به سمت کاخ ملت قدم زدیم.
کاخ ملت تفاوت چندانی با کاخ های نیاوران ندارد حتی چیدمان ها نیز شبیه به هم هستند ولی خب در کاخ های نیاوران برای بچه ها اتاق در نظر گرفته شده بود ولی در اینجا نه.
در تمامی اتاق ها نهایت سلیقه برای انتخاب رنگ، پرده ها، گچبری ها و انتخاب و چیدمان وسایل به کار گرفته شده که در عین زیبایی از سادگی خاصی برخوردارند.
مقصد بعدی کاخ سبز بود. به این دلیل که در بالاترین نقطه ی سعدآباد قرار گرفته با ون به آن بالا رفتیم. کاخ سبز در اوج زیبایی و هنر ساخته شده از سنگ ها و مرمرهای سبزش بگیر تا دکور زیبایش و همه با طیف سبز، کاخی مخصوص رضاخان با آینه کاری های منحصر به فرد.
تمامی وسایل رضا خان از میز بگیر تا قلمش از جنس خاتم بود و در فضایی هنرمندانه و با نهایت سلیقه چیده شده بود.
از کاخ سبز قدم زنان به سمت موزه اتومبیل ها رفتیم و بعد از بازدید از آنجا قدم زنان به سمت در خروجی رفتیم.
پیشنهاد می کنم اگر به سعدآباد رفتید حتما به بازدید از موزه هنر ملل و موزه کمال الدین بهزاد برید. اشتباهی که ما انجام دادیم نرفتن به این دو موزه بود و بعد از پایین اومدن به این نتیجه رسیدیم که کاش به جای آلبوم ها و اتومبیل ها این دو موزه رو انتخاب می کردیم. ولی حیف که وقت بازدید به پایان رسیده بود.
صبح روز بعد از خواب بیدار شدیم و تا به خودمان جنبیدیم ساعت شد نه و نیم. به مقصد رختشویخانه بیرون زدیم.
رختشویخانه بنای جالبی ست که به همت بانی اش به جهت شستن لباس ها توسط خانمها در زمستان به کار می رفت و تقریبن کمتر شهری فضایی با این چنین کاربری برای خانومهایش در نظر گرفته.
بعد از آن نوبت به بازدید از موزه ی مردان نمکی رسید که حتمن درباره آن اطلاعاتی را از تلویزیون شنیده اید. همان انسان هایی که در معدن نمک و به واسطه وجود نمک تقریبن اجساد سالمی شبیه مومیایی دارند.
و بعد از اتمام بازدید دوباره راهی گاوازنگ شدیم تا زنجان را در روز ببینیم. انصافن در شب منظره ی قشنگ تری دارد بام زنجان. تا بالای قله رفتیم و نیم ساعتی توقف کردیم و زنجان را از آن بالا حسابی دید زدیم. بعد از آن برای خوردن نهار به رستوران رفتیم و بعد از نهار من و انوش و فرآیین به سمت تهران حرکت کردیم و بابا، مامان و خواهرها راهی ادامه ی سفر به سمت تبریز شدند.
خیلی دوست داشتیم در ادامه ی سفر همراهی شان کنیم ولی متاسفانه سفری اجباری به مشهد برای انجام مصاحبه برای هردویمان پیش آمد و ناگزیر به بازگشت شدیم.