آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

آذرمی دخت

عاشقانه های یک زندگی آرام

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

یکی از هزاران معایب زندگی کردن دور از خانواده، نگرانی مداوم هست و ذهن من هم ناخودآگاه به دنبال استرس. مثلا اگه زنگ بزنم خونه و کسی گوشی رو برنداره، اول زنگ میزنم به موبایل تک تک اعضای خانوداه و اگر پاسخی نشنوم حسابی نگران میشم. و در نهایت اگر بعد از نیم ساعت هیچکس پاسخگو نباشه زنگ میزنم به فک و فامیل. بالاخره هرجور باشه باید خیال خودمو از این بابت راحت کنم و گرنه آروم و قرار نمی گیرم.

انوش همیشه از این اخلاق من شاکیه و همش منو نصیحت می کنه که انقدر نگران نباشم و میگه اونا که نمی تونن 24 ساعت پای تلفن بشینن که تو قراره یه وقتی زنگ بزنی ...

خیلی سعی می کنم به نگرانی های افراطیم غلبه کنم ولی اون قوی تره و همیشه منو شکست میده و بابت این قضیه خودمو ملامت می کنم گاهی. و به شدت در پی یافتن راهی برای اصلاح این وضعیت :).

پیرو این جریان تصمیم گرفتم برم کلاس یوگا، چون احساس میکنم آرامشم به هم ریخته که انقدر کم طاقت شدم. حالا نمی دونم تاثیری داره یا نه !!

کسی یوگا رو تجربه کرده آیا ؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.