امروز از صبح در تب و تابم که پسرکم رو چه جوری به عروسی ببرم که اذیت نشه آخه فقط چهل و نه روزشه و اولین مراسم عروسی هستش که میره ولی ماشاله پسر صبورم خیلی با مامانش همکاری کرد و کل مهمونی رو ساکت بود و خوب خوابید تا به مامانش سخت نگذره .
پسرکم ایشاله همه ی زندگیت به شادی و خوشی بگذره.