بعد ابی شروع کنه به خوندن: وقتی دلگیـــری و تنها، غربت تموم دنیا از دریچه قشنگه چشم روشنت می باره، بعد بلندگوشو بگیره سمت جمعیت و من و ملت با صدای بلند بخونیم وقتی دلگیری و تنها غربت ..... ابی: وقتی ... ملت: دلگیری و تنها ... ابی: یه بار دیــــــگه ... وقتی ملت: دلگیری و تنها ... ابی: نمیتونم غریبه باشم توی آیینه چشمات، تو بذار تا من بسوزم مثل شمعی توی شبهات .... نمی تونم نمی تونم ملت: نمی تونم نمی تونم ابی: مرســـــــــــی پ.ن: تقریبا از دوره دبیرستان داره با من میاد این فانتزی وفادار