پنج شنبه، بیست و ششم تیرماه نود و سه
ساعت هشت صبح عزم همدان کردیم و دوازده ظهر به مقصد رسیدیم. پرسان پرسان سراغ گنجنامه را گرفتیم. از جاده های پر پیچ و خم و خوش آب و هوا گذشتیم و اما ...
دهکدۀ توریستی گنجنامه: آب و هوای دلپذیر کوهستان، درۀ فرح بخش الوند، آبشارکی سخاوتمند و چشم انداز بی نظیر دشت میشان در کنار سنگ نبشته های داریوش و خشایارشا هخامنشی ما را به ضیافت مسرت بخشی مهمان کرد. پیاده روی کردیم در کنار نسیم خنکی که سخاوتمندانه می وزید و در رستورانی کوهستانی ناهار خوردیم و از پشت پنجره ها الوند را به نظاره نشستیم. بعد از ناهار به مرکز شهر بازگشتیم برای بازدید از
آرامگاه ابوعلی سینا: بنایی با معماری مرتفع و نوک تیز ساخته مهندس هوشنگ سیحون، بنایی که در یکی از میدان های شهر همدان ساخته شده و شامل دو طبقه است. طبقه اول شامل موزه ای از آثار باستانی و سنگ مزار اصلی بوعلی و نمایشگاهی از گیاهان داروییست که بوعلی با آنها به طبابت می پرداخت. قاب هایی شیشه ای شامل اصل گیاه به شکل خشک شده و در پایین توضیحی از خواص دارویی آنها. و طبقه بالا هم آن بنای معروف باریک و بلند و من تابه آنجا نمی دانستم که مقبره عارف قزوینی در جوار بو علی است.
یه دریا بنگرم دریا ته وینم «آرامگاه باباطاهر»: بنایی مرتفع در میانۀ میدان ورودی همدان. در فضای داخلی اش مقبره باباطاهر و در اطراف مزار شعرهای وی بر سنگ مرمر حک و بر دیوار نصب شده بود و من زمزمه کنان دور مزار می چرخیدم و می خواندم؛ به هرجا بنگروم کوه و در و دشت، نشان قامت رعنا ته وینم
مجسمۀ شیرسنگی و بازهم در وسط میدان، نمی دانم چرا تمام جاذبه های گردشگری همدان در وسط میادین قرار دارد. مجسمه ای که بر روی تپۀ باستانی نصب شده، و اکنون به شکل مکعبی درآمده است. تپه ای که در زیر آن تابوتی متعلق به دورۀ اشکانی کشف شده البته ظاهراً این مجسمه ابتدا در دروازۀ شهر همدان به همراه قرینه اش نصب و دروازه به نام باب الاسد معروف بوده ولی طی گذر زمان تخریب و بر روی زمین رها شده تا اینکه مهندس سیحون آن را در محل فعلی نصب کردند(روحشون شاد). اکنون جز تکه ای سنگ با فرم انتزاعی چیزی از آن باقی نمانده. در جایی خواندم که اسکندر به پاس تلاش یکی از سردارانش دستور ساخت شیرسنگی را داده است.
و اما اولین پایتخت ایران «مجموعۀ هگمتانه»: تپه های در حصار کشیده. وسیع ترین تپه های باستانی ایران که وقتی پای در آن میگذاری مادها به استقبالت می آیند. چشم می چرخانم و دیوارهایش را می جویم، هرکدام به رنگ یکی از سیاره ها. دیاکو یا فرورتیش چه تفاوت دارد کدامشان اینجا را بنا کرده، اینجا تفکر موج می زند. بعد از مادها هگمتانه همچنان پایتخت می ماند البته پایتخت تابستانی هخامنشیان.
وقتی بر تپه ها قدم گذاشتم موجی گرمی از خوشنودی در برم گرفت، آخر بر این زمین داریوش سوم پای نهاده، مادها و هخامنشیان کار کرده اند و اردشیر دوم پادشاهی کرده است. قدم به قدم این تپه ها بوی تمدن می دهند، تمدنی هزارساله و هوای مقاومت ناپذیری به جانت می اندازد که دلت می خواهد همه جا را قدم بزنی و نفسی عمیق بکشی، نفسی به عمق تاریخ.
موزه ای در داخل هگمتانه وجود دارد که آثار کشف شده از محدودۀ تپه ها را به نمایش گذاشته است. موزه ای بسیار تمیز و منظم و من همچنان حرص می خورم به خاطر موزه مردم شناسی یزد. از خانمی که پشت میز نشسته بود تشکر کردم که همه چیز تمیز و سرجای خودش قرار دارد. در کنار موزه فضایی حصار کشیده قرار داشت که سنگ قبرها و ستون های مکشوف از هگمتانه در آن چیده شده بود. و در فاصله ای دورتر کلیسایی به چشم می خورد.
کلیسای گریگوری که در قسمت شرقی هگمتانه قرار دارد و توسط ارامنۀ اصفهان و تجار مهاجر روسی بنا شده. بنایی که حکم قرصی آرام بخش در زیر تیغ آفتاب را داشت.
بازدید از کلیسا تمام شد و ما سلانه سلانه به سمت در خروجی رفتیم و سوار بر ماشین به سمت دهکدۀ علی صدر.