همسفرها: من، انوش و یازده نفر از اقوام فامیل (سال گذشته دقیقاً نوزده خرداد ما از یک سفر دوازده روزه برگشتیم.)
ساعت 2 بعدازظهر 8 مرداد نود و دو با اتوبوس از تهران به سمت ایروان حرکت کردیم، ساعت 11شب در شهر صوفیان برای شام توقف کردیم و حدود 5 صبح به مرز نوردوز رسیدیم. بعد از چک کردن پاسپورت از مرز ایران وارد مرز ارمنستان شدیم. فاصله بین مرز رو باید پیاده می رفتیم. و ذوق زده از پلی عبور کردیم که روی رود ارس بود و چقدر با شکوهه ارس، بعد از رسیدن به مرز ارمنستان و گرفتن ویزا وارد ارمنستان شدیم، یک ساعت اولِ ورود به ارمنستان، با ارس همسفر بودیم. حدود ساعت 8 تو یه کافۀ محلی توقف کردیم و واقعاً لذت بخشه کنار یه جادۀ کوهستانی پر از درخت صبحانه خوردن. (اول که تصمیم گرفتیم اتوبوسی سفر کنیم همه یه ذره دلهره داشتن به خاطر مسیر طولانی و پر پیچ و خم و خستگی و ازین حرفا ولی وقتی هوا روشن شد و تونستیم اطرافمون و ببینیم هیجان زده شدیم). تا جایی که چشم کار می کرد زمین سبز بود و آسمون آبی. انگار خدا قلم موشو برداشته و با تمام طیف های رنگ سبز زمین و نقاشی کرده بود. بعد از 6 ساعت سیر و سیاحت تو جاده های کوهستانی به ایروان رسیدیم.
روز اول سفر
ایروان: صحنۀ ورود چندان خوشایند نبود، حاشیۀ شهری شبیه حلبی آبادی ها و ما تا ترمینال شگفت زده. حتی فضای ترمینال هم شبیه ترمینال هند بود، به هم ریخته، بی نظم و کثیف و معطلی و توقف در ترمینال برای پیدا کردن خونه این بی نظمی رو بیشتر جلوه می داد
ولی بعد از یک ساعت یه ون سفید اومد دنبالمون و ما رو برد به محل اقامتمون (یه خونۀ دوبلکس با 4 اتاق و 2 سرویس و یه بالکن با منظرۀ زیبا شبی 150 دلار). پنجره های خونه همه رو به باغچه های پر از درخت باز می شد. بعد از ناهار و استراحت تصمیم گروه براین شد که تا میدون جمهوری (هاراپراک) قدم بزنیم. با ورود به میدون جمهوری یه ذره امیدوار شدیم که این شهر جاهای قشنگ هم داره و انصافاً دیدنی بود، معماری بی نهایت زیبا با مرکزیت یک میدان بزرگ و ساختمان هایی در چهار طرف که تقریباً قرینه بودند. 2 ساعتی تو میدون چرخیدیم. ساعتی پر از لذت و و دوباره پیاده روی تا خونه و بعد از شام حدود ساعت 2 صبح خوابیدیم.